مرا ببر از این دیار به شهر خالی از گناه
به کوچه های بی کسی از آشیانه سیاه
مرا ببر به راه دور به سرزمین سوت و کور
به دشت تشنه غروب به خاک پاک بی غرور
مرا به خانه ای ببر که یاس در آن نفس زده
به باغ پرستاره ای که ماه در آن قدم زده
مرا ببر به قصر عشق جدا شو از غریبگی
سکوت را بهانه کن در این سراب خستگی
در این سکوت دلپذیر هوا پر از ترانه شد
نوای دل نشین یار صدای بی بهانه شد
نفس بزن نگاه را در آستانه صبا
شمیم عشق را بکش به زیر سایه خدا
مرا ببر مجال نیست برای دل قرار نیست
جز این نگاه عاشقت شفای درد ما چیست ؟
درخواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در میزنم
در را گشودم روی او
دیدم غم است در می زند
ای دوست بی وفا از غم بیاموزی وفا
غم با آن همه بیگانگی هرشب به من سر می زند
حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.
دکتر علی شریعتی
آن چیزی که از جسم حسین بزرگ تر بود هدف و افکار حسین بود ولی افسوس که ما به جای جسم حسین هدف و افکار او را خاک کردیم.دکتر شریعتی
با خود فکر می کنم چگونه است که ما در این سر دنیا عرق می ریزیم و وضعمان این است !و آنها در آن سر دنیا عرق می خورند و وضعشان آن است نمی دانم اشکال در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن.
هر کس به چیزی تبدیل میشود که به آن عشق میورزد؛
اگر سنگی را دوست داشته باشد، سنگ میشود؛
اگر هدفی را دوست داشته باشد، به آن هدف تبدیل میشود؛
اگر به فردی عشق بورزد آن فرد میشود؛
و آگر به خــــــــــــــدا عشق بورزد خدایی میشود.
اینــــــــــــک انتخاب با خود شماست.