♥ TAGHDIR MUSIC ONLINE ♥

♥ TAGHDIR MUSIC ONLINE ♥

عاشقان شادمهر عقیلی
♥ TAGHDIR MUSIC ONLINE ♥

♥ TAGHDIR MUSIC ONLINE ♥

عاشقان شادمهر عقیلی

شعر 14

به روز ها دل نبند !
روزها به فصل که می رسنندرنگ عوض می کنند !
با شب بمان شب گر چه تاریک است !
اما همیشه یک رنگ است .
 


آدمی بوی مرگ را که می شنود صمیمی می شود 
بر بستر احتضار هر کسی "خودش" است .وحشت مرگ او را چنان سراسیمه می سازد که مجال تظاهر نمی ماند 
حادثه چنان بزرگ است که بزرگان همه کوچک می شوند.

  
(دکتر علی شریعتی)

شعر 12

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری،

می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی؟!

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟

سهراب سپهری

شعر 11

وقتی دل کسی رو میشکنی یه میخ بزن به دیوار

وقتی دلش رو بدست آوردی میخ را در بیار، می بینی که

جای میخ رو دیوار مونده و دیگه دیوار مثل اولش نمیشه

و جای میخ تا ابد روش میمونه پس دل کسی رو نشکن

چون دیگه مثل اولش نمیشه.

نه اسمش عشق است،نه علاقه،نه حتی عادت.

حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست


سهراب سپهری

شعر 8

باید باور کنیم

تنهایی ...

تلخ ترین بلای بودن نیست ،

چیزهای بدتری هم هست ،

روزهای خسته ای ...

که در خلوت خانه پیر می شوی

و سال هایی

که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است

تازه ...

تازه پی می بریم

که تنهایی

تلخ ترین بلای بودن نیست ،

چیزهای بدتری هم هست:

دیر آمدن!

دیر آمدن!

شعر 7

به تو عادت کرده بودم 
ای به من نزدیک تر از من 
ای حضورم از تو تازه 
ای نگاهم از تو روشن 
به تو عادت کرده بودم 
مثل گلبرگی به شبنم 
مثل عاشقی به غربت 
مثل مجروحی به مرهم 
لحظه در لحظه عذابه 
لحظه های من بی تو 
تجربه کردن مرگه 
زندگی کردن بی تو 
من که در گریزم از من 
به تو عادت کرده بودم 
از سکوت و گریه شب 
به تو حجرت کرده بودم 
با گل و سنگ و ستاره 
از تو صحبت کرده بودم 
خلوت خاطره هامو 
با تو قسمت کرده بودم 
خونه لبریز سکوته 
خونه از خاطره خالی 
من پر از میل زوالم 
عشق من تو در چه حالی 

عاشقانه

شعر 6

 در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور

حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

گردش چرخ نگردد به مراد دل کس

غم بی مهری آن مردم بی عار مخور

 

جملات زیبا گیله مرد

شعر 5


خدایا دستم به آسمانت نمی رسد،


اما تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن





تا کنون رفیقی پیدا نکرده ام که به اندازه ی تنهایی قابل رفاقت باشد...

پاییز عاشق...



به آنان که پاییز را دوست ندارند بگو پاییزبهاری است که عاشق شده

شعر 3

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شعر2

سکوت ما به هم پیوست ، و ما "ما" شدیم

تنهایی ما در دشت طلا دامن کشید. آفتاب از چهره ما ترسید

دریافتیم و خنده زدیم ، نهفتیم و سوختیم

هر چه باهم تر ، تنها تر،

از ستیغ جدا شدیم:

من به خاک آمدم و بنده شدم

تو بالا رفتی و خدا شدی

شعر1

قلب بزرگ که بود 

آن خورشید

که در آن ظلمات دور

!شکست و شکسته زنده ماند 

گوش کنید

اینک هزاران خورشید کوچک در انتظار ترکیدنند

این انفجار روشن بی پایان را

شعر

زیباترین قسم

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

سهراب